گفتگوی یک جوان با آقا امام زمان
نوشته شده توسط : nahal





 

 

چندگاهیست وقتی می گویم

:
اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن

با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد

چندگاهیست وقتی می گویم

:
صلواتک علیه و علی آبائه
به یاد مصیبتهای اهل بیتت اشک ماتم نمیریزم

چندگاهیست وقتی می گویم

:
فی هذه الساعة

دگر به این نمی اندیشم که در این ساعت کجا منزل گرفته ای

چندگاهیست وقتی می گویم

:
و فی کل الساعة

  دلم نمی سوزد که همه ساعاتم از آن تو نیست

چندگاهیست وقتی میگویم

:
ولیا و حافظا

احساس نمی کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده و قطره های

 
اشکم را به نظاره نشسته است

چندگاهیست وقتی می گویم

:
وقائدا و ناصرا

به یاد پیروزی لشکرت، در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمیزند

چندگاهیست وقتی می گویم

و دلیلا و عینا

یقین ندارم که تو راهنما ونگهبان منی

چندگاهیست وقتی می گویم

:
حتی تسکنه أرضک طوعا

یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین،

من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم

چندگاهیست وقتی می گویم

:
و تمتعه فیها طویلا

 

به حال آنانی که در زمان درازحکومت شیرین تو طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم


اما چندگاهیست دعای فرج را چند بار میخوانم

تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد

هم اشکم بریزد

هم در جست و جویت باشم،

هم سرپرستم باشی،

هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم وهم احساس کنم خدا در نزدیکی من است


التماس دعا...





:: بازدید از این مطلب : 1183
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : 3 مهر 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: